اینم از قسمت جدید... طبق قولی که داده بودم.
نظرات پایین نیاد هااااااااااااااااااا
قسمت بعدی فردا ... صبح زود
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
اعترااااااااااااااف | 6238 | 125496 | dr_jungi |
دانلود انیمه Sekai Ichi Hatsukoi + Junjou Romantica | 24 | 13639 | missfk |
در قلمرو گرگ های آبی-قسمت اول | 0 | 274 | minlee |
داستان هیونسنگ قسمت 1 (ss501) | 2 | 430 | fahimeh |
سلام من تازه با سایت شما آشنا شدم ادامه داستان هیونسنگ رو نمیذارید؟ | 0 | 221 | fahimeh |
جواب بالاییتو بده از پایینی یه سوال بپرس | 12540 | 133923 | mohadese |
۳:۰۰ | 0 | 207 | zizijo0o0n |
انتظار خانم ها از شوهرشان ... | 3 | 394 | sona |
دانلود برنامه ی Real Man با حضور میر | 1 | 310 | sina |
دانلود فیلم و سریال هئو یونگ سنگ | 49 | 2623 | dobles501 |
زیر نویس سریال | 0 | 297 | dobles501 |
سلام | 2 | 287 | yeki-tak-ct |
دانلود موزيك ويديوي lucifer از shinee با زيرنويس فارسي و كره اي | 5 | 449 | heodiana |
آهنگ های گروه SeeYa | 1 | 705 | kuk |
داستان آموزنده جزیره سبز و گاو غمگین | 0 | 354 | aniaz |
فقط محض خنده(!) | 0 | 377 | aniaz |
داستان زیبای چه كشكی، چه پشمی | 0 | 254 | aniaz |
اعترافهای تکان دهنده طنز | 0 | 302 | aniaz |
جوک های جدید و خنده دار (4) | 0 | 251 | aniaz |
داستان \"لیاقت عشق\" | 0 | 272 | behsa |
اینم از قسمت جدید... طبق قولی که داده بودم.
نظرات پایین نیاد هااااااااااااااااااا
قسمت بعدی فردا ... صبح زود
فردا قسمت بعدی
نظرات کم باشه نمیاااااااااااااااااااااااااام... شوخی هم ندارممممممممممم
ادامه...
سلامی دوباره به همه ممنون از نظراتتون.(ببخشید همه رو جواب ندادم. سایت ارور میداد. ولی همه رو خوندم. ممنون. تا سایت درست بشه. بقیه اش رو هم جواب میدم. بازم ممنون)
فعلا این قسمت هم داشته باشید تا بقیه ی خاننده هاهم با خبر بشند. نظرات بره بالا ... قسمت بعدی رو مذارم. ... نره بالا. نمیذارم.
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااام
من اومدمممممممممممممممممممممممممممممممم
نگین اووووووووووووووووووووووومد
با ساعت شنییییییییییییییییییییی
...
صبر کنید. تندی نرید ادامه. ... یه صحبت کوتاه دارم...
قرار نبود هنوز بیام. چون قرار بود وقتی منتقل شدیم به ادرس جدید اونجا بیام. :| ولی اینقدر طول کشید که گفتم بیام تا داستان به امتحانات خرداد نخورده حالشو ببریم.
گذاشتن ترتیب قسمت ها هم به نظرات برمیگرده. امیدوارم با نظراتتون خستگیم رو در کنید. 2 روز دیگه میام برای پست بعدی...
میخوام تو این 2 روز به خاننده های داستان که میشناختم بخبرم برگشتم. شما هم به دوستانتون که میشناختید بگید. ممنون میشم.
قسمت 1 روز گذاشته بودم و قسمت 2 مونده بود. هر 2 تاشو باهم تو این قسمت میذارم. چون خیلی پشت سر همه...
---
خلاصه... انا حالش بد شد و بعد که به خودش اومد دید باید پیش کیو باشه و دیگه از نبود یونگ درد نمیکشه. دقیقا زمانی که یونگ سنگ شدیدا بهش وابسته شده بود.
رفتند خونه ی کیو ، حالا ببینید چی میشه ...
سلاااااااااااااااام...
چه طورید ؟ خوبید؟؟؟!!! اوخ... اوخ... نزنید... !!! ببخشید. من یه مدت نبودم. و یه مدت هم نخواهم بود. شرمنده. با مریم در میون گذاشتم گفتم سرم شلوغه.
ای بابا... دارم روی داستان کار میکنم. اگر عمری باقی موند تا 1 ماه دیگه میام و داستان رو با سرعت نور میذارم. و البته منتظر نظراتتون هم هستم.
ولی اگر عمرمون کفاف نداد و یه بلایی سرمون اومد. دیگه حلالمون کنید.
دارم روی داستان کار میکنم... داستان تموم شده ها ! ولی تایپ نشده. صبر کنید لطفا!
ممنون از بچه هایی که اومدند و نظر دادند. و کسانی که حالی پرسیدند.
زودی میام. ...
سلااااااااااااااااااام
تولد یونگ سنگم مبارک...
تو سایت یونگ جشنه هاااااا!!
هولیااااااااا!!
www.hys.ir
قسمت جدید...
پارت اول...
اخرین پارت از این قسمت... !
وای دیشب یه خواب وحشتناک دیدم!!! ولی اینقدر باهالو قشنگ بود که الان فکر میکنم میبینم برای خودش داستان باهالی میشد.
ولی خب وحشتناک بود دیگه. جن و روح و دنیای خارج از کنترل انسانی و اینا بود.
بریم ادامه. اخرین پارت هم بخونیم...!
سلام
بچه ها یادتون نره ها !
داستان
شنبه ها !!!
هاها این سری فقط یونگ سنگ و انا داره!!!! از بس درخواست دادید فقط اونا باشند..
سلام...
چه قدر دلتون میخواد منو خفه کنید؟؟؟ منم به همون اندازه شرمنده ام! اینقدر کارام زیاد شده که حتی وقت خوابیدن هم ندارم خیلی وقت ها!!!
در هر صورت دارم داستان رو میچینم ببینم چی میشه...!!! صبر داشته باشید...!
واقعا سرم شلوغههههههههه!!!
یه یاد اوری :::
پیر زن رفت و رگ دست انا رو زد چاقورم گذاشت تو دست خود انا! بعد وقتی یونگ بیدار شد دید انا یه گوشه افتاده. البته خیلی از اون اتفاق نگذشته بود که یونگ بیدار شد... !!! و زنگ زد به اورژانس....!!!
حالا ادامه...
سلام... وای از صبح چند سری به خودم یاد اوری کردم ها ! ولی بازم یدفعه یادم رفت بیام و بذارم داستان رو ...
خیلی سرم شلوغ شده!!!
خب بریم سراغ داستان...
اصلا وب داستان برای من بالا نمیاد...
ولی قسمت گذاشتن داستانش هست...
اونایی که تونستند بیاند. داستان رو بخونند دیگه...
نظر هم فراموش نشه...
سلام...
این مدتی که نبودم چی شد؟ خوش گذشت؟؟؟
اگر نظرات مثل پست قبلی بالا باشه ، روال قبلی رو میگیرم و هر روز میذارم. ولی اگر خوب نشه. همینم دیگه نمیذارم... ! فقط داستان رو برای بچه های که میشناسم و همیشه نظر میدادند میذارم. رمز دار!
سلام
همه ی قسمت هایی که تا حالا گذاشتم یه طرف! این قسمت یه طرف!
قسمت بعدی شنبه ی هفته ی بعد.
بچه هایی که لینک کل قسمت های داستان رو میخواستند.
پ.خ: مریم لینک عکس کاربریم پریده...!!! درست بودا... ولی دیگه نیست...
نظرات خیلی پایین بود.
اگر این پست هم اینقدر کم باشه! این اخرین پستم خواهد بود! قوانین نویسندگی هم حالیم نیست.
امروز 2 تا قسمت گذاشتم... لطفا قسمت قبل رو بخونید. قاطی نکنید یه موقع اون یکی رو جا بندازید....
راستی انجمن یونگ سنگ راه اندازی شد...
چرا یدفعه ای بازدید پست ها اینقدر اومده پایین؟؟؟
الان که دارم براتون کلیپ میذارم اینقدر حالم گرفته است که حد و اندازه نداره....
خواب یونگ سنگ رو دیدم... خواب دیدم مترجم شدم برای اولین مصاحبه ی ایران با یونگ سنگ... تازه مجری tvpersian رو کل کانالشون رو با هزار و یک بدبختی برده بودم اونجا.
بعدش یونگ سنگ حرف میزد نصفه میفهمیدم نمیتونستم ترجمه کنم. نمیدونید چه اوضایی بود. بعدم همه چیز بهم خورد...
حالا تو اون هیری ویری. نرفتم یه امضا بگیرم. از خجالتم از هتل زدم بیرون رفتم کره رو میگردم. بیدار شدم اینقدر اعصابم خورد بود.
اخه تو خوابم من نمیتونم با این بچه حرف بزنم؟ واقعااااااااااااااااااااااااااا که.... من اخر شانسم....
ولی میدونم که اخر سر این اتفاق میوفته . چه من مترجم باشم چه یه مترجم واقعی...
راز جدایی دابل اس....
این چند قسمت باقی مونده رو خیلی دوست دارم... بگو چرا ؟؟؟ خب بگی یا نگی جوابی نمیگیری... فقط باید دنبال کنی...
شروع تلخی از شیرینی...
سلام... مژده دارم براتون... خفر خوف...
یه مدته ما (گروه کاریمون) داریم واسه یه جشنواره کار میکنیم. من صبح زوووووود میرم سر کار تا شب دیر وقت سر کارم. وقتی میرسم خونه عین جنازه میخوابم تا فرداش که برم سر کار دوباره.
به همین دلیل داستان رو قبل از این که برم براتون ارسال میکنم. یه جورایی میشه کله ی سحر...
خوبه؟ حال میکنید؟؟؟ هاها...
حداقل شماها با نظراتتون خستگی رو از تنم در بیارید.
ادامه...
Hourglass ep 1 pr 51
گریه گاهی فقط بهانه ایه برای این که نمیشه با صدای بلند فریاد کشید. چرا من نه ؟
سلام. وای چه قدر زود میگذره زمان مگه نه ؟؟؟
پایان اشک ها ! غم انگیز ترین طلسم در سکوت و تنهایی خواهد بود... ای کاش از اشک هایش نمیترسید...
کامیم اساسی پاچیده!!!
دعا کنید به خیر بگذره... وگرنه داستان هم بی داستان میشید...
Hourglass ep 1 pr 48
چه قدر زمان زود میگذره...
ادم ها زنده به دنیا میاند... مرده زندگی میکنند ... ولی گاهی زنده میمیرند... (نکته انحرافی بود)
بچه ها ضروری!! یه سری به اینجا بزنید. اگر دوست داشتید ارسال کنید.
نظرات بسی بسیااااااااااااار کم بود...
Hourglass ep 1 pr 47
سکوت... صدای عقربه های زمان همان سکوت خفه کننده ی ساعت است... طلسم در ارامشی خطرناک فرو رفته است...
میدونید که ... نظر فراموش نشه...
Hourglass ep 1 pr 46
وقتی یک داستان کهنه به تپش میوفتد... انسان زخم خورده اش چه میشود؟؟؟....
گاهی نباید داستان ها رو گفت... قلب شکسته توان شکستن دوباره ندارند...
Hourglass ep 1 pr 44
Hourglass ep 1 pr 43
سلاااااااااااااااااااااام... اخیش یه هفته داستان نذاشته بودم دلم براتون تنگیده بود...
میگید چه طوری داستان نذاشتم ولی شماها هر روز یکی رو میخوندید؟؟ خب فرستاده بودم ایینده شه شه شه
الان همتون منتظر یه بوسه اید درسته ؟؟؟ هاهاها
بزن بریم...
نظرات دوباره داره کم میشه ها!!! من روی حرفم هستم... نظرات کم باشه میرم نمیام...
دوست داشتن لیاقت میخواد..
(همه نظرات رو جوابیدم ممنون... منتظر نظرات همیشگی هستم ها ... کم نباشه... ).
کاشکی قبل از این که عاشق کسی بشی. بتونی یفهمی لیاقت عشق ات رو داره؟؟؟
دوستت دارم... دیگه کلیشه ای بیش نیست... ادم های امروز عادت کرده اند همدیگه رو تحمل کنند تا بتونند فکر کنند تنها نیستند...
Hourglass ep 1 pr 40
بچه ها...
این اخرین داستانم خواهد بود...
اگر دوباره بخوام داستانی بنویسم دیگه تو وبلاگ ها نمیذارم.. چاپش میکنم...
پس...
امیدوارم ازش لذت ببرید...
البته خیلی از داستان مونده..
یه جورایی میشه گفت اخرین داستان دابل اسیمه...
میخوام فقط یه خواننده ی داستان های دابل اسی بشم...
بین داستان ها فقط داستان هایی که هیون داشته باشه طرفدار داره...
به نظر وقت طلف کردن میاد...
.
Hourglass ep 1 pr 38
هنوز هم مرگ به دنبال زندگی مرچرخد. ... هنوز هم قلب به خاطر احساس میتپد... هنوز هم ساعت شنی یک راز است به دنبال ؟؟؟.... ؟؟؟؟
Hourglass ep 1 pr 37
مرگ لحظه ها... ساعت شنی بیرحمانه ها رو با زانو در میاره...
قسمت جدید... همچنان که نظر میدید! درسته ؟؟؟
سلام... خب دوست دارم وقتی میبینم در مورد داستان حدس میزنید. میدونید چرا؟؟؟
چون اگر داستان من چیزی که شما حدس زدید نباشه به نظر موفق میاد...
هنوز هم منتظر نظرات هستم ها!!! فقط دیروز عصبانی نبودم..
این قسمت رو دوست دارم.
Hourglass ep 1 pr 34
نظرات خیلی کمه... دارم هر روز میزارم که شماها راحت تر باشید اون وقت ... وضغ نظرات اینطوریه ؟؟؟؟
اگر نظر نذارید منم دیگه داستان رو سر موقع نمیذارم. میرم هر وقت دلم خواست عشقم کشید میاد... جدی هم میگم..
Hourglass ep 1 pr 33
بالاخره تونستم همه رو بجوابم.. تا میومدم جواب بدم میگفت خط ها شلوغه منو از سایت پرت میکرد بیرن...
سلاااااااااااااااااااااااااااااام...
شرممندهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
چند روزی نتم قطع بود...
به جاش این قسمت چیز داره...
تعداد صفحات : 2