سلام...من اومدم...بفرمایید ادامه
برای مشاهده مطالب انجمن لطفا ابتدا عضو شوید...
براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
اعترااااااااااااااف | 6238 | 125496 | dr_jungi |
دانلود انیمه Sekai Ichi Hatsukoi + Junjou Romantica | 24 | 13638 | missfk |
در قلمرو گرگ های آبی-قسمت اول | 0 | 274 | minlee |
داستان هیونسنگ قسمت 1 (ss501) | 2 | 430 | fahimeh |
سلام من تازه با سایت شما آشنا شدم ادامه داستان هیونسنگ رو نمیذارید؟ | 0 | 221 | fahimeh |
جواب بالاییتو بده از پایینی یه سوال بپرس | 12540 | 133923 | mohadese |
۳:۰۰ | 0 | 207 | zizijo0o0n |
انتظار خانم ها از شوهرشان ... | 3 | 394 | sona |
دانلود برنامه ی Real Man با حضور میر | 1 | 310 | sina |
دانلود فیلم و سریال هئو یونگ سنگ | 49 | 2623 | dobles501 |
زیر نویس سریال | 0 | 297 | dobles501 |
سلام | 2 | 287 | yeki-tak-ct |
دانلود موزيك ويديوي lucifer از shinee با زيرنويس فارسي و كره اي | 5 | 449 | heodiana |
آهنگ های گروه SeeYa | 1 | 705 | kuk |
داستان آموزنده جزیره سبز و گاو غمگین | 0 | 354 | aniaz |
فقط محض خنده(!) | 0 | 377 | aniaz |
داستان زیبای چه كشكی، چه پشمی | 0 | 254 | aniaz |
اعترافهای تکان دهنده طنز | 0 | 302 | aniaz |
جوک های جدید و خنده دار (4) | 0 | 251 | aniaz |
داستان \"لیاقت عشق\" | 0 | 272 | behsa |
سلام...من اومدم...بفرمایید ادامه
این نظر توسط fatima در تاریخ 1391/09/27 و 20:12 دقیقه ارسال شده است | |||
جيييييييييييييييييييييييييييييييغ چرا ناناااااااااا اينجوري ميكنه!؟!؟!؟!مگه نميگه دوسش دارم اينچه دوس داشتنيه بايد يكم نرم شه ديگه مثلا اومد ناز منه بره شوملي بگه من رو حرفم هستم بيشتر لگد به بختشاومد ابرو رو درست كنه زد چششو كور كرد(هووي كمتر زندگيه بهتر)دوراز جونه شماعاليييييييييييييييي بود مثله هميشه منتظر ادامش هستم نميشه درهفته دوبارش كني البته اگه ذخيره داري؟؟؟؟؟چون ميدونم كه خدايي نوشتن خيلي سخته مخصوصا اگه بخواي خوب از اب دراد |
این نظر توسط میترا در تاریخ 1391/09/24 و 13:59 دقیقه ارسال شده است | |||
یه چیزی کم داشت...اون دوتا عاشق و که سرشون بکاره خودشونه هیونگ&لوسی
. . راستی چرا جونگمین نداشت پاسخ : این قسمت قرار بود تکلیف هیون و نانا مشخص بشه...به اون زوج ها احتیاج نبود... |
این نظر توسط میترا در تاریخ 1391/09/24 و 13:58 دقیقه ارسال شده است | |||
سلام بر عشق خودم. دختر دستت عالی. لذت بردم
اواااااا عجب جنگی شد!!!! خب انتظار نداشتم نانا اینجور انپر بچسبونه ولی خب تقصیر هیون بود عصبانیش کرد....اینم کنترل از دست داد!!!!! نمی دونم این هیون چه اصراری داره به زور تو حلق نانا کنه تو ماله منی!!!! خب باباجان اینو با زبونه خوش بگو....چرا دادو هوار راه می اندازی و مردم را از کوره بدر می کنی یه کاری کن یاد بگیرن به زبون خوش با هم حرف بزنن مرسی عشقم.... زودی بیا. خواهش میکنم پاسخ : سلام عزیزم...خواهش قابلی نداشت...اینا جفتشون خیلی خشنن...یاد نمیگیرن...بوس |
این نظر توسط الیکا در تاریخ 1391/09/24 و 10:42 دقیقه ارسال شده است | |||
سلام شلری مرسی بسی قشنگ بود
به نظرم هیونباید نانا رو ببره پیشه روانپزشک دختره یه چیزش میشه پاسخ : سلام...خواهش میشه...ببین نانا هم عصبی بود...چه انتظاری داشتی؟؟؟؟ |
این نظر توسط sarina در تاریخ 1391/09/23 و 14:49 دقیقه ارسال شده است | |||
چه لجباز .... چه خشن مرسی عزیزم پاسخ : خواهش |
این نظر توسط شریفه در تاریخ 1391/09/23 و 13:53 دقیقه ارسال شده است | |||
سلاااااااااااااااااااااااام عزیزم عالی بود
عجب دعوایی شد هاااااااااااااااااااااااا جای من خالی حالا فردا دوتاشون پشیمون میشن عینهون چی(...) عالی بووووووووووووووووووووود مرسی پاسخ : سلام گلم...مرسی..آره جای من و تو خالی بود...نانا که همون لحظه مثل سگ پشیمون شد...نذاشت به فردا برسه...خواهش گلم...قابلی نداشت |
این نظر توسط h.p در تاریخ 1391/09/23 و 2:57 دقیقه ارسال شده است | |||
ا، راستی... من همون h.p ام ها... ! که که که...
آخه اخیرا دو سه تا هدی دیگه هم دیدم... یهو قاطی نشیم!! پاسخ : آهان...الان یادم اومد...واسه من فقط تو نظر میذاری گلم...بوس |
این نظر توسط h.p در تاریخ 1391/09/23 و 2:55 دقیقه ارسال شده است | |||
نه خداییش جز من کی پامیشه 2 و 40 دقیقه ی نصفه شب واست نظر به این بلند بالایی بذاره؟! اصلا خودم هم موندم... پاسخ : تو حرف نداری...کارت حسابی درسته...بووووووووووووووووووس |
این نظر توسط h.p در تاریخ 1391/09/23 و 2:54 دقیقه ارسال شده است | |||
سلااااااام شلر!!
خوووووووبی؟؟؟ ببین ساعت چنده... نشستم همت به خرج دادم کل این داستان رو یه روزه خوندم...! وااااااااای ، منفجر شدم ولی محشــــــــــر بووووووووود!!! آورین... آورین... خب، بریم سراغ تجزیه تحلیل شخصیتای این داستان!! : هیووووووووووون! اصلا نگو... عشق خودمه!! وااااااای خیلی خوبه... خیلی درستکاره... اصلا زیادی با وجدانه!! ) این قسمت دلم براش کبااااااااب شد!! ( فدای اون عصبانیتت... درست میشه عزیزم... درست نشه خودم شلر رو درسته قورت میدم! مگه نه نویسنده ی عزیــــــــــز؟! یوووووووووووووونگی!! جیـــــــــــغ! ببخشیداااااااا، ولی خیــــــــــلی سگه! عوضی!! بی وجدان! شیطان صفت! هرررزه! ) سنگ یخ زده!! ولی همون عوضی از همه چی بیشتر بهـــــش میاد! ولی به نظرم ممکنه قابلیت آدم شدن رو داشته باشه... هر چند احتمالا وقتی که دیگه خیلی دیره! مهم نیست... من این بشر رو در همه ی احوالاتش می پرستم...! حتی در این حالت عوضیش!! هیوووووونگ!! پسر عاشق... اصلا کشته مرده ی این مظلومیت نهفته در عشقشم... خیلی گله. ولی یه مقدار مظلوم واقع شده... دووووووووووووسش دارم! ولی تنها شخصیتیه که فقط خوبه! اصلا بد نیست... بچه م پاکه!! پاررررررررررک جووووووووونگ میییییییین!!! =)) این بشر... خب، من فقط موندم اون خودشیفتگی همه فن حریفش کجا غیب شده؟! بچه احساس طرد شدگی داره...! گناه دارههههه... خب یه شخصیت دختر بیار واسش... آخه آران مال سنــــــــــتره!! و سرانجام... سرررباز وطــــــن!! کیووووووووووووووووووووووووووووووووو!! ای هدی فدای اون چشمای سبــــــزت... اصلا عاشق این بشرم در حد بیــــــــــــــــب، بوووووووووووق! الان من خودمم موندم چی گفتم!! خیلی شخصیت بی نظیری داره... فوق العاده ست... مناسبشه... مخصوصا در مورد احساساتش نسبت به آران... شاید بی احساس به نظر بیاد، یا نفــــهم! ولی من معتقدم این طور نیست... خیلی... منطقیه!! ناناااااااااااااا! که که که... این دختره... خیلی خاصه! ) فقط همین! البته این قضیه که فوق العاده نفهمه رو فاکتور گرفتم! یعنی چی؟ رفتارش با هیون... الان که قلبش رو شکست... می خوام با دو تا دستام خفــــــــش کنمممممممممم! یه سری فحش دیگه هم در برابر این دختره تو ذهنم دارن رژه میرن، ولی ترجیح میدم سکوت کنم!! نانااااااااااا، ملقب به لوسی! من موندم که یه انسان... واقعا تا چه حد میتونه ساده باشه؟! ولی خب... خیلی داستان عشقیش رو دوست دارم... مخصوصا حالا که به نظر میرسه گند کاری یونگ سنگ هم در وجودش آشکارشده... پسره ی دختر باز دختر کش عوضی خوشگل هدی نفله کـــــــــــن! جیـــــــــــــغ! البته به هیونگ جون می خوره... یه کم... آراااااااااااان! در این مورد نظر خاصی ندارم... هنوز ... ولی به نظرم لیاقت کیوجونگ رو نداره... چون اگه واقعا عاشقشه چرا با یکی دیگه خوش میگذرونه؟! حتی اگه به هم زده باشن... کسی که نموند؟! هوم؟! داستان خیـــــــــــــــلی قشنگه! بسی مرسی... زوووووووووووود ادامه ش رو بذار... منتظرم هااااا! فعلا اونی! پاسخ : یعنی این نظر بلند بالات درسته تو حللللللللللقم...یه قسمت از یه داستانه واسه خودش...کل داستان و تو یه روز خوندی؟؟؟؟چشمات سالمن؟؟؟؟من نگرانشونم...بپا نپرن بیرون...مرسی عزیزم...خیلی خوشحال شدم که داستامن رو خوندی...از اون بیشتر خوشحالم که دوستش داشتی...بووووووووووس |
این نظر توسط آتنا در تاریخ 1391/09/23 و 2:02 دقیقه ارسال شده است | |||
اخلاق نانا مثل منه تا اخرین لحظه انکار می کنه بعد عین چی پشیمون میشه
ولی هرچیبشه من باز میگم عاشق نانام با اینکه حفظ غرورش به ضررشه ولی چون خودم اینکارو می کنم ازش خوشم میاد یوههاهاهاهاهاها ولی هیون هم کمی گناه داشتااااااا اما خب تقصیر خودش بود میخواست که قبل از رفتنش همه چیز رو توضیح بده الانم به زور سعی داشت به نانا ثابت کنه که مال اونه پاسخ : بهله...تفاهم اخلاقیتون تو حلق خودت...نانا هم عاشق توه...کمی گناه داشت؟؟؟خیلی گناه داشت...ببین هیون دیگه کلافه شده بود و میخواست هرطور شده اون لجبازی رو تموم کنه...قبل رفتنش هم میدونست که توضیح دادن به نانا کار آسونی نیست...اما خب به نظر من جفتشون مقصرن.... |