سلام به دوستای گلم.. چطور مطورین؟ بنده برگشتم هورااااااا. بابا لنگه کفشا رو بذارین پایین اینجوری برخورد نمیکنن آخه... خب خب بنده اومدم امتحانام تموم تموم شدن خدا رو شکر.. البته نتیجه ی نورانیش هنو مشخص نیست.. هرچند الان همچین شاد و خجسته نشستم جلو روتون داستان تایپ میکنم این ماه کنکور کارشناسی دارم.. هیچی هم نخوندم.. ولی اصا مهم نیست که مهم اینه من حال درس خوندن واس کنکورو ندارم. خب اول از همه به نویسنده های جدید تبریک میگم. بعدشم اینکه این داستان رو من یکشنبه و پنچ شنبه ها میذارم.. این هفته چون از قبل قول داده بودم استثناء شده که هم سه شنبه میذارم هم 5شنبه. بعدشم اینکه این داستان رو که یه پارتشو گذاشتم.. قبلش داستان از زبان هیوا بوده اما دیدم روال داستان اینجوری خوب پیش نمیره واس همین از زبون شخص سوم ادامش دادم.. پارت قبلی رو هم ویرایشش میکنم تا هم اونایی که یادش نیست بخونن داستان از چه قرار بوده و هم اونایی که میخوان بدونن از زبون شخص سوم چجوری میشه.. زیاد حرف نمیزنم دیگه. برین ادامه
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !